۱۳۸۹/۱۰/۰۴

وفاداری

باز

روزی با تو خواهم خوابید
لب بر لبانت خواهم گذارد
بر اندامت خواهم لغزید
دست بر گردن ات خواهم آویخت
نم موهایت را خواهم بوئید
شاید اگر
زیر این خروار خاک
نخفته بودی
باز
از تو
خواهم سرائید
با تو
خواهم خوانـد
خواهیم دیـــد
خواهیم شنید
فرصتی بده
زندگی
چشم برهم زدن است
.


تریـــاک!
نوشداروی مرگ تو نمی شود
اما شــاید
لحظه ای درد بیاســـاید
فراموش ات کند
بالـا آوردی
تلخ اسـت
میـــدانــم
امــــا
این همه تهوع تو از این نیست
از دنیاست

۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلاااااااااااااام داداشی خودم
خوبی؟؟؟
مبارکا باشههههههههه!!!
چقدر کار خوبی کردی آمدی این طرفی.. همه ش نمی تونستم برات کامنت بگذارم دلم یه جوری بود. من فایرفاکس ندارم اینم با اکسپلورر باز نمی شد.
به هر شکل ممنونکه الان اینجایی..
مبارک..
هزار هزار بار مبارک!
انشالله همیشه پایدار باشی عزیزم...

مهربون گفت...

میارکه خوشحالم تو اون وبلاگت که نمی شد اومد آخیش بالاخره میشه نظر گذاشت

خط رنگی گفت...

سلام
دیگر داشتم از شدت گله از شما
زمین و زمان را بهم می دوختم ...
اینطوریه

می ایید و گره می زنید و می روید
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هنوز قهرم بدجور

خط رنگی گفت...

بتعداد روزهای نیامده و غیبت

هنوز قهرم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سخت مرا رنجاندید
گفتم بدون خداحافظی
تو اون اوضاع و احوال بد من
دیگه پای بند نمی شم !!!!!!!!!

خط رنگی گفت...

اینجا خصوصی نداره
خوب نداشته باشه
برای من که فرقی نمی کند
!

خط رنگی گفت...

رنگ صفحه نمایش تون را هم اصلا
دوست ندارم . این چه رنگیه
افسردگی میاره