این نزدیک
پیامبــــری می زیــست
سر شار آیـــه ها
سنگین کتاب ها
سر ریز از جیب و یـقـه
معجــزه ها
چراغ راه قبیله ها
پاره کرده کفش ها
کهنه کرده جامه ها
هدایت شده و نشده
دیار شان آبــاد
دل هاشان شـــاد
روحشــان آزاد
پیامبر همه بود و نه پیامبر خودی
راهبر همه و عاجز از قدمی
چه سود
از این پیامبر گونه گی
گاو از خراشیدن
استر از بار بردن
و شیر از دریدن
گونه ها بسیار اند
نشخوار و خواب و کـــار
پس کو حال !
حرف و حرف و حرف
چون دانــه های برف
خــــاک ها آبـــاد کرد
افسوس ! چه سود
زبان پر باران
سینه خشک و سوزان
بی حاصل
بی بـــرگ
بی درخت
دانای ناتوان
بد عهد کم کردار
از این پیامبر گونه گی چه سود
انقراض
آخر داستان بی حاصلی
پیامبــــری می زیــست
سر شار آیـــه ها
سنگین کتاب ها
سر ریز از جیب و یـقـه
معجــزه ها
چراغ راه قبیله ها
پاره کرده کفش ها
کهنه کرده جامه ها
هدایت شده و نشده
دیار شان آبــاد
دل هاشان شـــاد
روحشــان آزاد
پیامبر همه بود و نه پیامبر خودی
راهبر همه و عاجز از قدمی
چه سود
از این پیامبر گونه گی
گاو از خراشیدن
استر از بار بردن
و شیر از دریدن
گونه ها بسیار اند
نشخوار و خواب و کـــار
پس کو حال !
حرف و حرف و حرف
چون دانــه های برف
خــــاک ها آبـــاد کرد
افسوس ! چه سود
زبان پر باران
سینه خشک و سوزان
بی حاصل
بی بـــرگ
بی درخت
دانای ناتوان
بد عهد کم کردار
از این پیامبر گونه گی چه سود
انقراض
آخر داستان بی حاصلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر