۱۳۸۹/۱۰/۰۳

حرف و هوا

لبان یائسه را از دهان من بــردار
هوای نفس ات
روزگــــــار مرا مسموم کرد
خیــــــال  خیــانت بی صداست
دست برکش از  اندام بی  تمــنا
بی زمان
بی فصل 
 بی معنی
مصلوب جغرافـــیای انــــدوهم
دور افتاده و تاریک
اندیشناک خاطرات خاکستری
بی اختیار و اراده از هجـــوم تـــــو
شکسته و
فروریخته ام
افسوس!
 افتاده را مـرگ نمــی رسد
مرگ جایی دور مرده است

درج در ماهنامه ماندگار

هیچ نظری موجود نیست: