۱۳۸۷/۱۲/۱۷

اتوبوسی بنام هوس

گرمای  اتوبوس  همراه با بو هایی که گاه و بیگاه از لابلای صندلی ها به مشام می رسید بدجوری کلافه ام کرده بود.
صندلی مثل چوب خشک بود. پیره زنی که کنار م نشسته بود با گوشه چارقدش خودشو باد می زد. بوی عرق و حنا از تنش بلند بود. به هرزحمتی بود پنجره کوچک بغلم رو باز کردم. باد گرمی از شیشه بداخل آمد.
اتوبوس پر مسافر کلافه کلافه بود . دو تادختر  تو ردیف کنار ی نشسته بودند . صورتشون از شدت عرق شبیه تخته رنگ نقاشی پر بود از ریمل و پنکک که روی هم ماسیده بودند. دست کرده بودندزیر مقنعه و اونو تکون می دادند تا خنک بشوند.
ردیف جلویی یک زن و شوهر نشسته بودند .صندلی رو به عقب خوابانده بودند. زن چادر سیاه اش رو مثل یک پتوی نازک روی خودش انداخته بود و هیچ جای بدنش  معلوم نبود. مرد هر چند لحظه صورت اش رو از بین صندلی ها بالا می آورد و دور  و برش رو دید می زد.
مرد چشمای هیز و درشتی داشت . خودش را به آرامی داخل چادری که زنش برویش انداخته بود کشید. بدن زن زیر چادر به جنب و جوش افتاد.
کم کم صدای نفس نفس زدن های زن و مرد بلند شد. بیشتر مسافران خواب بودند و یا خودشان را بخواب زده بودند. صدایی جز صدای زن و مرد از اتوبوس بلند نبود.
دو دختر جوان سر در گوش هم آرام می خندیدند.
تحرکی که زن و مرد زیر چادرمشکی می کردند منو بیاد بازی های کودکانه خودم زیر پتو  می انداخت. همیشه وقت خواب زیر پتو برای خودم یک غار دست می کردم .آنجا توی تاریکی  برای خودم تخیلات و قصه های خیالی می ساختم.
آب دهانم را با خشکی تمام  قورت دادم . همه سکوت اتوبوس  با صدای جیغ بلند زن  بهم  خورد . همه  مسافران سرهایشان را از صندلی ها بیرون کشیده و به زن و مرد خیره شدند. مرد در حالیکه به شدت عرق کرده بود . سرش را از زیر چادر زن بیرون آورد.
با همان چشمانی که حالا قرمز شده بود خیلی بی تفاوت به مسافران نگاه کرد. بینی اش را بالا کشید و سرفه ای کرد . بعد به آرامی به صندلی تکیه داد و سرش را به طرف بیرون چرخاند.
 مسافران پوزخندی زدند و  سری تکان دادند و دوباره سکوت برقرار شد.
پیرزن کنارم زیر لب نفرینی کرد و بعد استغفار  وکلی ورد و جادو بر زبان راند.
برایم خیلی جالب بود که بدانم  این مردک احمق باخودش چطوری فکر می کند.
رسیدیم . مسافران به آرامی پیاده می شدند. کنجکاو شدم زن را ببینم.
تقریبا ً همه پیاده شده بودند و من منتظر بودم . زن به آرامی سرش را از زیر چادر درآورد.
گونه راست زن بخاطر گازی که مرد گرفته بود قرمز و متورم شده بود.
دندانهایم برای گاز زدن یک سیب سفت بدجوری می خارید.