۱۳۹۱/۰۳/۰۲

شاعر

     
من که شاعرنبودم
 آن وقت ها
 گیــج و منــگ از ادراک
ایستاده بــــودم
 لبه ی پایه ی سست احساس
پوچ از زمزمه ی تکرار ورد و دعا 
و طلسمات و کتاب و ورق زرد خدا   
تیره در منظره یی بی رنگ از آدم ها
برگ بی فایده یی افتاده  
بی نشان در رویــا
گاهــــی امــا آرام
خِش خِشی می کردم
زیر باران بودم
 خیس
خسته از هست 
 از نیست
بی دوست    
  بی همراه
گاهی با پای پیاده
گاهی حتی بی پا
وقت رفتن؟
شب بود  یا  دم صبح !
یادم نیست
 که چراغ برق چشمک می زد
یا خاموش
با خودم می خواندم
شکل بوف غمــگین 
نه سیاه و نه سفید
من که شاعر بودم
او بودم
دم ظهر ساعت دو
بی خبر از  همه جا
آن حیــاط روبـــــرو
نه!  ولی شاید هم
آن حیات است آقـا  
بغل پنجره ی روشن نور
می نشـستم تنـهـا
 وسط یک قل دو قل
 یـــــا خــــــط پــــا
من که شاعر بودم
شکل عاشق بودم
لال و زار و  کر و کور
 لاغر و عور
 شکل آدم
سیب چیدم 
خوردم ؟ یا ؟
یادم نیست
سوختم لب تا جان
شاعرِعاشقِ مجنون بیمار
لیلی اما مرد بوده یا زن
من چه می دانم
ترش یا شیرین بود آن فرهاد
 من که شاعر بودم
دنیا شکل نداشت
زیبا بود



 پسا نویشت :
برای شاعری که نیست.

۱۳۹۱/۰۱/۲۰

میراث




-- درود برحافظ پاشا !
- سلام علیکم ورحمت الله و برکاته یا مهندس ! کَیفَ حالَک ؟

-- سپاس هستی بخش را. آقای حافظکسی تا حالا به شما گفته که خیلی شبیه جیمز کرامول هستید؟

- مَن هُوَ ؟

-- بازیگر فیلم مسیر سبز ، جنایی لوس آنجلس و آخرین نقش اش هم در همین آرتیست بود.

- الله الله!.شکراً.اَل آرتیست ! همانی شبابی که یک کَلب – Al dog- هم داشت ؟ ها ها ها ها !داااااااریم خبر هایش را . طرف با زن کارگردان هم آخر سر خواااااابید . ولی اسم آن که یک عالم ژ داشت که ما هم نمی خواستیم تلفظ کنیم.

-- بگذریم آقا ! اوضاع خوبه ؟راضی هستید؟

-وال لا مثل سابق که کنار عهد و عیال و مملکت بودیم که نیست . ولی دیگه باید سوخت و ساخت. اینجا هر جا که بری آسمون همین رنگه . ملتفتی که؟ قرمز تند با لکه های زرد .باز جای شکر اش باقیه که باسل همین کناردست خودمان است .عصر ها می شینیم با هم تخته نرد بازی میکنیم و از BBC اخبار می بینیم و تخمه میشکنیمو اااای میگ ذرونیم.این وضع ماست .اونور هم بشار و ماهر و بقیه خونواده هم به یاری خدا مملکت داری می کنند.

--مملکت داری ؟ از همان نوع که خسرواند داشتند و مصلحت می دانستند ؟

Al exactly- ! زدی به خال مهندس !

-- موهانداس ! البته میتوانی باپو یا مهاتما هم صدایم بزنید.

- بعله آقا به ما گفتن که گداگشنه تو را پدر هند و روح بزرگ صدا می زنند.

پووووف ! ابله ها!

-- و شما هم شیر علوی شام هستید .

- مرحبا ! احسنت ! تو ژنده پوش ، عجب با شعور هستی!

--دوستانم مرا همین طور یافته و می ستایند.حسودان از من متنفرند، ولى باز می‌ستایند.دشمنانم کمر به نابودیم بسته‌اند و همچنان می‌ستایندم.چرا که من اگر قابل ستایش نباشم نه دوستى خواهم داشت، نه حسودى و نه دشمنى و نه حتی رقیبى.من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام.منى که من از خود ساخته‌ام، آمال من است.تویى که تو از من می‌سازى آرزوهایت و یا کمبودهایت هستند.لیاقت انسان‌ها کیفیت زندگى را تعیین می‌کند، نه آرزوهایشان.و من متعهد نیستم که چیزى باشم که تو می‌خواهى.و تو هم می‌توانى انتخاب کنى که من را می‌خواهى یا نه.ولى نمی‌توانى انتخاب کنى که از من چه می‌خواهى.

- خطابه خواندی !شعر گفتی ! هاء ؟ چی گفتی ؟

-- چه خوب گفته اند که برکت در شام است و مهربانی در روم . حیف !گفتی پسر ات مملکت داری می کند ؟ پس به قول مردمان حمص و درعا مَن شو خایِف ؟

- بشار !بترسد ! اسدها شیر اند عین شمشیر اند . نشنیدی این را تا به حالا ؟ هاء؟نشنیدی ؟ مردک یک لا قبا ! کچل کور ! بدهم شیر بچه های علوی بخورن ات هندوی بوگندو ! جیره خور انگلیس !

-- بله ؟مرا بخورن !باور کن حافظ ! حزب علوی من درآوردی شما با این ادبیات وشیوه برخورد به هیچ وجه هم جنس خاندان حسین ابن علی نمی تواند باشد و شیعه ای که پیرو حسین نباشد از قبل شکست خورده است .حتی سَلَفی های سنی مذهب شورشی مزد بگیر انگلیس و اعراب خلیج هم به اندازه شما -بچه مسلمان شیعه ی قرآن خوان- اینقدر خشونت وحشی گری به خرج نمی دهند.

-مرتیکه ی قلم به مزد نوکر اسرائیل !چقدر پول گرفتی بیای با من مصاحبه کنی ؟

-- پول ؟

-کو اصلن اون پیرهن ات رو باز کن ببینم اون قلاده های طلا رو دور گردن ات !

-- طلا ؟

انحرافی مزدور اختلاص گر ! کو جیباتو خالی کن ببینم ویزای کانادایی ات رو !

-- کانادا ؟

- زود موضع ات رو در مورد هولوکاست روشن کن !یهودی نزول خور ! بهائی ضاله پرست!

-- چی میگی شما ؟

-- من چی میگم رو کن پولهایی رو که گرفتی. اصلن بچرخ ببینم پس گردن ات یهوه و مارک شیطان پرستی خالکوبی نکرده باشی. میمون ! مگه کوری که این همه جنایت های امریکا و صهیونیست رو نمیبینی یک کاره اومدی گیر دادی به ما ؟

-- گناه گناه است چه فرق می کند .صرف این که طرف مقابل حماقت به خرج می دهد باید مقابله به مثل کنیم. ضربه در مقابل ضربه ،چشم در مقابل چشم دنیایی از کوری به دنبال دارد. برای کسی که اندیشه عدم خشونت را در خود پرورده است تمام عالم یک خانواده است. نه ترسی به دل دارد و نه کسی از او می ترسدبیایید همدیگر را دوست داشته باشیم .

-باز هم که گفتی ترس !چطور کسی که شمشیر کشیده تا ما را ساقط کند دوست بداریم.حفظ حکومت ما از اوجب واجبات است.

-- عدم خشونت فقط وقتی خواهد بود که ما کسانی را دوست بداریم که از ما نفرت دارند. می دانیم که عمل کردن به این قانون بزرگ محبت چقدر دشوار است. اما آیا انجام تمام کارهای بزرگ دشوار نیست؟چه فایده ای دارد کشتار و بمباران کردن آن همه زن و کودک بی گناه !شکنجه ، تجاوز و زندانی کردن های بی شمار ؟من تاریخچه نسل کشی های بعد جنگ دوم جهانی را می دانم شما یک سرو گردن از رادوان کاراتزیچ صرب بالاترایستاده اید .شرم نمی کنید .این پاکسازی قومی شما فقط بذر کینه می کارد .نمی دانم شما چه دینی دارید ولی من به کسانی که برای مذهب خود تبلیغ می کنند تا دیگران را به دین خود در آورند هیچ اعتقادی ندارم. مذهب و اعتقاد با گفتار نیست بلکه در کردار است و در این صورت عمل هر کس عامل تبلیغ خواهد بود با این کارهایی که شما قبلا کرده ای وخلف حلال زاده تان عینا تکرار می کند باید شما را حزب وهابی بعث نامید.شما بویی از اسلام محمد نبرده اید.

آری ! من یک هندو هستم .یک مسلمان یک مسیحی یک بودایی یک یهودی ولی شما حتی نمی توانی آدم بودن ات را اثبات کنی چه رسد به مسلمانی. شما منحرف و از اخلاق به دوراید آدم بی اخلاق دیگر دینی ندارد. کسی که دروغ گفت و آدم خورد نمی تواند خدا را در قلب اش حس کند.صد رحمت به ضحاک !

و اما در مورد نوکری انگلیس . درست است من و پسر شما هردو در بریتانیا درس خواندیم قبول. نان و آب آنها را خوردیم و هوایشان استنشاق کردیم ولی شما بهتر میدانی زمانی که من دائم السیام وگیاه خواربودم و از هم خوابه گی با زنان پرهیز می کردم پسر شما میان فاحشه خانه ها شبیه خوک می غلطید و عوض فلسفه و معنویت که خواندم و درک کردم مدرک قلابی کله پزی گرفت . ما هر دور برگشتیم و من چه کردم و چه سرانجامی داشتم و دکتر بشار شما چه می کند و چه خواهد دید.

- این آخری ها که گفتی دیگر فحش بود !

-- نه دعا و ثنا بود.

-ها ! ها ! عجب ! یک لحظه باورم شده بود .تو هم عجب آدم شوخی بودی ها !گفتم این وصله ها به ما نمی چسبد.ببین مهندس !ما اِلعان جمهوری ترین و دموکرات ترین و اسلامی ترین کشور خاورمیانه ایم. این اسرائیل را می بینی من او را سرجایش نشاندم. بلندی های جولان یادته ؟من اعراب را با همین دست خالی با هم متحد کردم خاطر ات هست که ؟ من هم کم کار خیر برای امت اسلام انجام نداده ام. یعنی همه این کارها پشم ؟

-- پشم !آدم نمی‌تواند در بخشی از زندگی عمل خیر داشته باشد در حالی که مشغول کاری شر در بخش‌های دیگر است. زندگی کل تفکیک‌ناپذیر است. چه فرقی می‌کند که مرگ وبی خانمانی وبی سرپرستی ریشه در حکومتهای استبدادی داشته باشد یا با نام مقدس آزادی و دموکراسی ایجاد گردد ؟

کاش می نشستید سر یک سفره شبیه یک خانواده صحبت می کردید.یک صدای مخالف هم میان همه موافق ها باید قابل شنیدن باشد .این همه برتری جویی و حرص بر تک صدایی به کجا می خواهید برسید. بی بحث و نزاع کنار هم بایستید و همدیگر را نقد کنید . این خون خواری ها عاقبت اش ویرانی است. عوض تکیه بر خارجی ها به مردم تان تکیه کنید حمایت خارجی ها بجز ننگ و بدبختی چیزی برایتان به ارمغان نخواهند آورد. من آنچه گفتنی بود با تو گفتم. دیدار ما و تو و بشار و بشریت به قیامت.حافظ جان ! ناامیدم می‌کنی ولی می دانم که در طول تاریخ راه حق و عشق همواره پیروز بوده‌است حکمرانان و قاتلان در برهه‌ای شکست ناپذیر جلوه می‌کنند ولی درنهایت همه آنها سقوط کرده‌اند - همیشه به این حقیقت فکر کن !

- الو ! الو ‍! صدایت را خوب نمی شنوم . اینجا بخاطر پاراز یت شدید موبایل ها خوب آنتن نمی دهند . چی ؟ قیامت ؟منتظر قیامت خیالی ات بمان تا امورات ات بگذرد.

بابااااااااااااای !

پاپتی !........

پسر بیار اون تخته نرد رو .کو این کنترل رسیور ؟ بزنم ببینم BBC چی میگه !

کو پس این تخمه های آفتاب گردون ؟باسل ! باسل!ننه سگ کجا رفتی باز ؟



پسا نویشت :

راست گفت خداوند بلند مرتبه.

۱۳۹۰/۱۲/۱۱

سیکی



یارب تو دمی یادی از این مـرغ چـمــن کـن

یک سر بنه آن چرخ به هم تـــرک وطن کن

تا  چنــــد نبشـــتــن گـــنــــه آدم و حــــوا

می از کف گل برکش و  بر لاله دهــن کـن

دی اَوسَنـه دوزخ و فـــردوس و پـَری بــود 

امـروز در افسـون مـــی و باده سخـن کن

پیـــش آی و فـــرود آی و بیـنـداز  کـلــه را

بـرکـن ز بــدن جامـــه و  بــی پیرُهــن کن

یک جــرئه میِ کـن فیـکون چــند بیــــرزد

 دستی بفِشان خاک خُتـَن باغ عـَدَن کـــن

من اهرمنِ عهــد شـکن مست نشسـتم

یک شعـبده انـداز اهـورا  شـده مـــن کن

در انـجمـن مـــی زده ی  فانـی  و باقــی

ازساقی و صافی مـددی معرکه فـن کـن

این سجده چو از شب به سحر گاه بیفتاد

این تن بـخر و جان ببر و جامـه کفــن کـن
چون گشت نگــون سار بـه محراب پـیـاله

خُم کرده تُهی قالب و صد می به لگن کن



پسا نویشت :

الهم اشفع کل مریض.