کنار ضریح
موج بر پنجره فولاد می نشیند.
لحظه ای دست ها
میان جزر و مد غریبه و آشنا
به خواهش تبرک
بلند اند و فرود می آیند.
کودکی پیکر اش عبرت
گرم آغوش پدر
میان آینه کاری های سقف و دیوار ها
برخیالی شیرین لبخند می زند.
دخترک سیه چرده
صورت متبرک دست زائران کرده
جاروی رنگین نزول
آیت احترام و ادب
لبان محبت نثار زمین
چشم سرخ و لب پر تحرک
خیره در روشنی نزدیک
بارش رکعت رکعت ارادت
به پای بوس غریبه ای آشنا
دانه های تسبیح اند آدم ها
گردشی که آغاز و انجام اش تعظیم است .
دعایم نثار همه دوردست ها .
غریو فریادها و
لال از دنیا نروی بلند بگو صلوات.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر