۱۳۹۰/۰۲/۲۴

مرگ















خدا راضی شد

و مرگ 
دختر را ربود
دزد نامسلمان
به بانگ لااله الا الله
می بُرد

و مـــن
گریان از پـــی
مال خَرِ طماع
دختر را
لحظه ای برانداز کرد و
اِسْمَــعْ اِفْــهَــمْ کُنـــــان
 بلعید
من
خسته نشستم
و مرگ 
بِشکَن زنان گریخت
حال مال باخته را
گور سرد می داند
*
دیگر هیچ صورتی یادم نیست
رنگ موهایت
لبان ات
شکافته بود ند از تشنه گی
دهان ات
مترودِ حرف و  سیاهِ  درد
 اندام رقص اندود
 نه !
نه این استخوانِ مانده  در دهان مرگ
خاک سرد است
یادم نیستی
باشد
هم را می بینیم
تو با دو بال نورانی
و من تاریک
حیف!
دعای من نشد
شاید
دعای تو کارگر شود











۵ نظر:

فریدون گفت...

همه خانه ها عاقبت ویران میشن
نمی دونم باید چی بگم
از مرگش اونقدا ناراحت نیستم که از زندگیش

مهرزاد گفت...

الان دوس داشتم با هم می‌نشستیم یه رد واین میزدیم باهم
افسوس

مهرزاد گفت...

من یه خونه گرفتم مفت
توچی؟ خونه نگرفتی مفت؟ گرون؟ چقد گرون؟

مهرزاد گفت...

هی رفیق در چه حالی؟
اگه خوش میگذره و ردیفی که هیچی
اگرم معمولی میگذره بازم هیچی
اگه بد میگذره میخواستم بگم آقامون شیخ عبدالکریم جیلی میفرماد بدان ای پسر که این جهان خیال اندر خیال اندر خیال است که الان پشیمون شدم و تصحیح میکنم جملمو : اگه بد میگذره بازم هیچی
سلام

مهرزاد گفت...

اینک منم
زنی به سه میخ شادی مجروح