۱۳۸۸/۱۰/۳۰

برادر گمنام

کی میگه خورشید خانوم رو شو پوشونده

کی میگه مهتاب خانوم آتیش سوزونده

یادیگه آفتاب ما گرمی نداره

ستاره تو آسمون رنگی نداره

آسمون شهر ما آبی آبی

درخت توی حیاط پر از گلابی

کوچه ها پر از صدای جست و خیزه

 لباسهای عیدمون بازم تمیزه

گنجشک حیاط ما پر از شلوغی

کفترای همسایه رو بوم چوبی

ماهی حوض هنوزم قرمز و زرده

گربه روی تاقچه باز لالایی کرده

همه اینها می گن تو بر می گردی

واسه مامان پسری دوای دردی

درد چیه غصه چیه بگو عذابه

مادری که یک شبم نشد بخوابه

خواب چیه کابوس بگو یه زخم کهنه

غم تنهایی همون قصه کهنه

مادر چشم انتظار دلش چه غمگین

رو دلش یه دنیا غم یه بغض سنگین

چشمه خشک شده ی اشکش کبوده

از بس که سوخته دلش آبی نبوده

مادر چشم انتظار پسر ندیده

غم نخور خدا خودش عشقتو دیده

پسرت پیش خداست خدا نگهدار

نگاتو از میون پنجره وردار

هیچ نظری موجود نیست: